چیزهایی که باید درباره دیزاین بدانیم!

دیزاین چیست

یکی از عجیب ترین ویژگی های دنیای مدرن این است که دیزاین در آن آن تا حد زیادی تبدیل شده به چیزی پیش پا افتاده و بی اهمیت. اگر دیزاین مورد توجه جدی قرار گیرد و بهره برداری مسئولانه از آن شود، باید مبنایی تعیین کننده برای شکل دهی و ساخت زندگی انسان با همه جزئیاتش باشد و این به نفع و صلاح همگان خواهد بود.

دیزاین یکی از ابتدایی ترین ویژگی های هر چیزِ انسانی است، از عوامل اصلی تعیین کننده کیفیت زندگی انسان و مقوله ای بسیار با اهمیت است. به ندرت جنبه‌ای از محیط مادی را می‌توان پیدا کرد که نتواند با دیزاینِ بهتر به نحو موثری بهبود پیدا کند.

یکی دیگر از عوامل ابهام معنای این واژه طیف بسیار وسیع کنش هایی است که دیزاین قلمداد می شوند انواع رشته هایی را در نظر بگیرید که تحت مقوله دیزاین می گنجند: دیزاین صنایع دستی، دیزاین صنعتی، دیزاین تبلیغات، دیزاین مهندسی، دیزاین محصول، دیزاین گرافیک، دیزاین فشن و دیزاین تعاملی، فقط چند نمونه از آنهاست.

همچنین می‌توان فهرست متنوعی از انواع کارهایی را افزود که مردم فقط به خاطر کسب اعتبار واژه “دیزاین” را به آن اضافه می کنند. مثل دیزاین مو، دیزاین ناخن، دیزاین گیاهان، و حتی دیزاین مراسم خاکسپاری!!!

دیزاین چیست؟

وقتی نوبت به پرسش‌هایی درباره دیزاین می‌رسد، شاید بنیادی‌ترین پرسش این باشد که “دیزاین چیست؟” یکی از راه‌های پاسخ دادن به این پرسش این است که نمونه‌هایی از دیزاین انتخاب کنیم. اگر یکی از مجله‌های دیزاین را ورق بزنیم، به‌راحتی می‌توانیم به برخی از اشیایی اشاره کنیم که بسیاری از آن‌ها را محصولات دیزاین معاصر می‌دانند: آی پاد اپل، صندلی ایمز یا آب پرتقال گیری معروف سالیف آلسی. ولی نام بردن از برخی نمونه های دیزاین پاسخ کاملا رضایت بخشی به پرسش ما نمی‌دهد. وقتی می‌پرسیم “دیزاین چیست؟”، می‌خواهیم بدانیم چه چیز است که تولید این چیزها و اشیا مشابه آن‌ها را مصداق‌هایی از دیزاین می‌سازد.

دیزاین، در معنای ساده می‌تواند به مثابه قابلیت انسان در شکل دادن و ساختن محیط ما، به طریقی که سابقه در طبیعت نداشته باشد، به منظور برطرف ساختن نیازها و معنابخشی به زندگی های مان تعریف شود.

قابلیت ما در شکل‌دهی به جهان اطرافمان امروز چنان به اوج رسیده است که جنبه های بسیار معدودی از سیاره زمین شرایط اولیه خود را حفظ کرده و زندگی حتی تا جزئی ترین وجوه خود کاملاً مشروط به نوعی از پیامدهای دیزاین است.

دیزاین ها، چه خوب انجام شده باشند و چه بد (و این ارزش گذاری بر حسب همان مبنایی باشد)، محصولِ روش های فنی، ساختارهای اجتماعی، نظام های اقتصادی یا هر منبع بیرونی دیگری نیستند، بلکه حاصلِ تصمیم ها و انتخاب های انسان هستند. البته زمینه و شرایط می تواند مهم باشد، اما عامل انسانی است که در تصمیمات اتخاذ شده در تمامی مراحل دیزاین دخیل است است.

خلاصه این که قابلیت دیزاین کردن، از زوایای مختلف، بخشی از ماهیت وجود انسانی‌ست. هیچ موجود دیگری بر سیاره‌ی زمین چنین قابلیتی ندارد. این قابلیت ما را قادر می‌سازد محیط سکونت خود را شیوه منظر به فرد بسازیم، که بدون آن نمی توانستیم این تمدن را از طبیعت متمایز کنیم. دیزاین مهم است، چرا که همچون زبان، مشخصه انسان بودن است، بنابراین به هیچ وجه مقوله کم‌اهمیت و پیش‌پا‌افتاده نیست.

البته این قابلیت اساسی می‌تواند مشکل بسیار متعددی به خود بگیرد که برخی از آنها خود به قالب حرفه های تخصصی‌ای مثل معماری، مهندسی عمران، معماری منظر و دیزاین فشن درآمده‌اند.

تکامل تاریخی دیزاین

تاریخ بشر تغییر و تحولات بسیاری به خود دیده، اما ذاتِ انسان به طور قابل ملاحظه‌ای بی‌تغییر مانده است. ما تقریباً از همان گونه مردم هستیم که در چین، سومر یا مصر باستان زندگی می کردند. همذات‌پنداری با دشواری‌های زندگی انسان هایی که در روایات مختلف، از تراژدی های یونانی تا حماسه های اسکاندیناوی، درباره‌شان می خوانیم برای‌مان آسان است.

شاهدِ آن این که قابلیت انسان در دیزاین کردن پایدار مانده، هرچند ابزار و شیوه های استفاده از آن به موازات تحولات فنی، سازمانی و فرهنگی تغییر کرده باشد.

یکی از اولین مشکلات تحقیق درباره خاستگاه قابلیت انسان در دیزاین این است که نمی توان به صراحت گفت موجود بشر در کجا و چه هنگام برای اولین بار شروع به ایجاد تغییرات قابل ملاحظه در محیط اطراف خود کرد. این موضوع همیشه مورد بحث بوده و با هر کشف باستان‌شناختی مهمی رویکردها نسبت به آن متحول شده است. اما شکی نیست که یکی از ابزارهای حیاتی انسان برای دیزاین از همان آغاز دستِ او بوده، که عضو فوق العاده انعطاف پذیر و همه کاره است، و قابلیت پیکربندی ها و کارکردهای متنوعی دارد. می تواند هُل بدهد، یا بکِشد، با قدرت زیاد زور وارد کند، یا با فشاری کنترل شده نیرو وارد کند، می‌تواند بقاپد، مشت کند، ورز دهد، فشار دهد، نوازش کند، شقه کند، سقلمه بزند، مشت بزند، چنگ بزند، لمس کند و غیره. ابزارهای اولیه، بدون شک تعمیم کارکردهای دست بودند، که قدرت، ظرافت و دقت آن را افزایش می‌داد.

اشیا طبیعی به عنوان ابزار برای تکمیل یا بهبود قابلیت‌های دست

مردمِ فرهنگ‌های اولیه، از حدود یک میلیون سال پیش، از اشیا طبیعی به عنوان ابزار برای تکمیل یا بهبود قابلیت‌های دست استفاده می کردند. به طور مثال دست می‌تواند خاک را چنگ بزند تا ریشه های خوراکی از آن بیرون بکشد، اما همچنین می تواند چوب یا صدف بزرگی را محکم به دست گرفته و این کار را به کمک آن با سهولت بیشتر و به مدت طولانی‌تری انجام دهد، و آسیب‌دیدگی انگشتان و ناخن ها را کمتر کند.

جهانِ طبیعی، در بی شمار نمونه هایی از این دست، مواد و مدل‌های متنوعی در دسترس ما قرار داده است است که سرشار از قابلیت اقتباس برای حل مسائل انسانی است. اما هنگامی که انسان یکی از این نمونه های طبیعی را اقتباس می کند، مسائل دیگری نیز به ذهنش خطور می کند مثل اینکه چگونه می توان یک بیل را با دوام تر و محکم تر ساخت و احتمال شکستن آن را کمتر کرد. پس از صرف نظر از اقتباسِ آن چه به صورت حاضر‌‌‌ آماده در دسترس است، یک بُعد دیگر هم به کار اضافه می شود، تغییر شکلِ مواد طبیعی به فرم هایی که پیشتر در طبیعت وجود نداشتند.

فرم های طبیعی همیشه الگویی ایده آل برای یک هدف خاص خلاق قلمداد می شدند. اولین مصنوعاتی که از فلز یا سفال ساخته شدند هم بیشتر شبیه فُرم های طبیعی‌ای بودند که در ابتدا برای انجام آن کار خواست به کار رفته بودند، مثلاً ملاقه‌های فلزی به فرم صدف ساخته می‌شد.

انسان‌ها، از زمان های بسیار قدیم، برای خودشان تصوراتی کلیشه‌ای از  فرم‌های مختلف با اهداف خاص ساختند که به تمامی در تقابل با قابلیت‌شان در نوآوری بود.

با این حال، با گذشت زمان، فرم‌ها، چه هدفمند و چه از سر تصادف، به تدریج اصلاح شدند یا با امکانات فناورانه جدید تغییر شکل دادند، کلیشه‌های جدیدی سر‌برآورد و به قاعده بدل شد.

دیزاین و انتزاع

گفتیم یکی از مشخصه های اصلی همه پیشه ها مهارت انسان در کار با دست بوده است، اما دو مرحله پیشرفت دیگر هم وجود داشت که در بهبود قابلیت انسان در تغییر شکل محیط بسیار حیاتی بوده‌اند و نباید دست‌کم گرفته شوند. هر یک از این دو مرحله نشان‌دهنده توانایی انسان در دست‌یازی به نیروهایی فراتر از محدودیت‌های ذاتی خود است. یکی از آن‌ها مهار نیروهای طبیعی و قدرت فیزیکیِ برترِ حیوانات و منابع طبیعی مثل باد و آب، برای مهیا کردن نیرویی تکمیلی فراتر از حد نیروی بدن انسان، و انتخاب گونه‌های برتر گیاهان و حیوانات برای تولید مثل، به منظور بازده بیشتر بود.

مورد دیگر که در ارتباط با اولی بود، و با گذشت زمان بر میزان اهمیت آن افزوده شد، قابلیت گذار از انباشتِ تجربیات عملی به قلمرو اندیشه های انتزاعی بود که سبب شد ابزارها از فرم‌های اولیه برگرفته از طبیعت فراتر رفته و به فرم هایی کاملا نو و بی بدیل تبدیل شوند که ریشه در اندیشه انسان داشت. با اندیشه انتزاعی، انسان می تواند به جای اینکه استعداد خود را صرفاً برای حل یک مسئله خاص به کار برد، آن را تعمیم بخشیده و با سایر مسائل نیز تطبیق دهد.

در دیزاین انتزاع به پیدایی اختراعاتی انجامید که مطلقا فرهنگی بودند، یعنی هیچ مبنایی در طبیعت یا فرم بدن و مهارت حرکتی انسان نداشتند.

تکامل ابزارهای نظیر نیزه اندازها، مثل “وومرا” های بومیان استرالیا، نمونه‌ای از این انتزاع است. این ابزار هنگام شکار، قدرت و دقت بسیار بیشتری به انسان می داد، و باید در درازمدت و با آزمون و خطاهای بسیار بدین شکل تکامل یافته باشد. شکلِ چرخش آن اما، هیچ پیشینه بی واسطه و قابل تشخیصی در طبیعت ندارد و دست و پای انسان می‌تواند به این شکل دور محور خود بچرخد و نه موجود دیگری در طبیعت. پس ایده چرخشِ مداوم آن ابتکاری است که مشابهی در طبیعت ندارد. به بیان دیگر، اشیا صرفاً نمودارِ راه حل یک مسئله خاص در یک دوران خاص نیستند، بلکه می توانند از کاربست اولیه خود بسیار فراتر رفته و به ایده‌های مجسم برای زندگی بدل شوند و با ابتکارات و اصلاحات پی‌در‌پی از محدوده‌های زمان و مکان خود عبور کنند.

پس نه دست به‌تنهایی و نه دست در کنار سایر حواس انسانی، نمی تواند به انسان قابلیت دیزاین دهند. بلکه دست و حواس دیگر، به همراه ذهن، یعنی سه گانه هماهنگ این نیروهاست که به انسان قابلیت کنترل فزاینده بر جهان اطراف خود را می‌دهد. بشر از آغاز زندگی خود به مدد قابلیت انطباق پذیری با طبیعت و اقتباس از آن، همه نیازهای جدیدی برای خود تعریف کرد و هم ابزارهای برآوردن آن نیازها را مهیا کرد، و فرم‌ها و روش‌ها همواره بر حسب نیاز افراد و جوامع تغییر کرد.

تاثیر تمرکز جمعیت در جوامع شهری بر دیزاین

با افزایش تمرکز جمعیت در جوامع شهری پیشه‌ورانِ متخصص‌تر و ماهرتری به مراکز شهری جذب شدند تا پاسخگوی نیاز روزافزون به کالاهای تجملی باشند که خود ناشی از انباشتِ ثروت بود. یکی از پیامدهای آشکار این امر ظهور انجمن‌هایی از پیشه‌وران متخصص در قالب اصناف و سازمان‌های نظیر آن بود.

اصناف گاه چنان اعتبار و ثروت کسب می کردند که می توانستند جامعه را به طور قابل توجهی تحت تاثیر قرار دهند. برای مثال در دوران رنسانس، شهر آگسبورگ در جنوب آلمان به مهارت استادکاران طلا‌کار و نقره‌کارش شهرت داشته است که صنف‌شان از قدرت و اعتبار فراوانی در آن شهر برخوردار بود و حتی یکی از اعضایش، داوید زورِر ، در اوایل دهه ۱۶۰۰ شهردار شد.

البته در نهایت، تاثیر و نفوذ اصناف از چند جهت رو به کاهش گذاشت. با رواج تجارت بین مراکز دور از هم کم‌کم به واسطه‌هایی بر عرصه تولید سلطه پیدا کردند که برای کسب سودهای کلان به ریسک‌های کلان دست می‌زدند. با شکافی که به این ترتیب میان سازنده و بازار پدید آمد، باید پیش از تولید به خریدار عرضه می شد. مثلاً طراحی‌ها و مدل‌هایی از اروپا به چین فرستاده می شد که فرم و تزئینات مطلوبِ بازارها یا مشتری‌های خاص [اروپایی را برای تولیدکننده چینی] مشخص می‌کرد.

صنعتی سازی و دیزاین

اما مهمترین تحولات با آغاز صنعتی‌سازی، در میانه سده هجدهم، رخ داد. حجم عظیم محصولاتی که به یُمن روش‌های مکانیزه تولید می‌شد تولید‌‌کنندگان را دچار چالش کرد. پیشه‌وران سنتی عموماً قادر یا مایل نبودند خود را با مقتضیات صنعت وفق دهند. علاوه بر این، برای اغوای خریدارانِ بالقوه بازارهای جدید باید منابع جدیدی از فرم پیدا می شد، به خصوص برای خریداران طبقه متوسط که نوکیسه‌های آن دوران بودند. با ورود تولیدکنندگانِ بیشتر با ظرفیت های تولیدِ بالاتر به بازار، رقابت شدت گرفت و برای ارضای سلیقه های متنوعِ مُدِ روز و تحریک مشتری ها به خرید، به انبوهی از ایده‌های جدید نیاز بود. کم‌کم تولیدکنندگان یاد گرفتند به هنرمندانی سفارش کار دهند که تحصیلات آکادمیک داشتند، یعنی کسانی که آموزشِ طراحی دیده بودند، تا ایده های فرمی و تزئینی جدید مطابق با سلیقه روز ارائه بدهند.

البته بیشتر وقت‌ها خودِ هنرمندان هم تصوری از این نداشتند که ایده‌های زیبایی شناختی چگونه می توانند به محصولات «صنعتی» تبدیل شوند؛ بنابراین مثل همیشه با نیازهای جدید باید مهارت های جدید نیز پیدا می‌شد. تولید «صنعتی» مستلزم ظهور نسل کاملاً جدیدی از دیزاینرهای مهندسی شد، که دانشِ پیشه هایی مانند ساعت سازی یا ابزارسازی «سنتی» را اقتباس کرده و آن را در حل مسائل فنی ساخت ماشین های «صنعتی» به کار گرفتند تا عملکرد ابتدایی آنها را تضمین کنندـ مثلاً مقاومت سیلندرهای موتور بخار را بیشتر کردند تا فشار و نیرو را بالا ببرند.

آن جا که مسئله «ديزاين» فُرم مطرح بود، دو دسته از افراد به وجود آمدند که هرکدام نقش مهمی در این زمینه داشتند. اولین دسته کسانی بودند که باید پیوسته ایده های جدیدی عرضه می کردند که به درد بازار بخورد؛ این گروه بعدها «مشاوران سبکی» نامیده شدند. دسته دوم نقشه‌کش هایی بودند که در اوایل عصر صنعتی سازی پدیدار شدند و کارِ یدی پرزحمتی داشتند. این افراد در کارخانه ها نقشه محصولات را آنگونه که مشاوران سبکی، مهندسان یا کارخانه‌دارها دستور می دادند روی کاغذ ترسیم می کردند، یا از روی کتابچه های طراحیِ هنرمندان دیگر الگو بر می‌داشتند. این گروه از افراد به تدریج تبدیل شدند به کسانی که مهارت فوق العاده ای در طراحی داشتند و می توانستند مشخصات کالای تولیدی را در طراحی های شان به خوبی نشان دهند. حتی اغلب سليقه خود را هم در دیزاینِ فرم اعمال می کردند، که در بیشتر موارد برگرفته از سبک های قدیمی یا محصولات موفق تولیدکنندگان رقیب بود.

جنبشِ هنرها و پیشه ها

تفکیک این تخصص ها از هم عامل دیگری بود که سبب شد بین مرحله شکل گیری ایده و طرحِ کلی با تولید واقعی آن جدایی افتد. از این رو خلق فرم بدون آگاهی از امکانات و طريقه تولید آن کم کم سبب شد ابزارآلات روزمره ای تولید شود که فرم و تزئینات شان هیچ ربطی به عملکردشان نداشته باشد. همین وضعیت باعث انتقادهای گسترده‌ای شد از آن چه خیلی ها تنزل هنر، سلیقه و خلاقیت تلقی می کردند و دلیل آن را صنعتی شدن افراطیِ تولید می دانستند. در بریتانیا، مهدِ انقلاب صنعتی، شخصیت هایی نظیر جان راسکین و ویلیام موریس گفتمانِ نقد جامعه صنعتی را شکل دادند که در بسیاری از کشورها تأثير قابل توجهی به جا گذاشت. نظریات آنان، در اواخر سده نوزدهم در بریتانیا، با پایه‌گذاری «جنبشِ هنرها و پیشه ها» به اوج رسید. این جنبش می خواست وحدتِ گم شده بین کالای دیزاین شده و استاندارد مصرف روزمره آن را در جامعه دوباره احیا کند. به همین دلیل اعتقاد داشت دیزاینر باید خود پیشه ور هم باشد.

با این حال، باور به قدرتِ هنر در کنترل صنعت (در سده بیستم هم) پابرجا ماند – مفهومی که بسیاری از هنرمندان آرمانگرای روسی در سال های پس از انقلاب ۱۹۱۷ امید به تحقق آن داشتند. این هنرمندان تلاش می کردند صنعت را از صافي هنر عبور دهند و از آن ابزاری برای پیشرفت جامعه کمونیستی بسازند. این نوع تفکر نقش مهمی نیز در اصول آموزشی مدرسه «باوهاوس» داشت، که در سال های پس از جنگ جهانی اول در آلمان تأسیس شد، و هدف آن پرداختن به این مسئله بود که جامعه چگونه می تواند و باید به مدد روشهای تولید ماشینی وضع بهتری پیدا کند، و می خواست قابلیت های هنر را در همه ابعاد جامعه گسترش دهد.

در اروپا نظریه های دیزاین مؤكداً بر نقش هنر و پیشه‌وری تأکید داشت، اما برعکس در ایالات متحده، تا دهه ۱۹۲۰، ابعاد نوینی از فناوری ها و تشکیلات صنعتی به وجود آمد که روش های دیزاین را به کلی تغییر داد. تولید انبوه با سرمایه گذاری های مالی کلان (در ایالات متحده) کسب‌و‌کارهای عظیم با موجی از محصولات مبتکرانه پدید‌آورد که جلوه‌های زندگی و فرهنگ آمریکایی را به تمامی متحول کرد و اندکی بعد تأثیرات آن در تمام جهان به چشم آمد. محصولات برای تهييج بازار باید مدام تغییر شکل می‌دادند و کمپین های تبلیغاتی، انبوه و مصرف کنندگان را تشویق به خریدن بدون فکر می‌کردند.

ماشین مدل “T” هنری فورد

یکی از بهترین مثال های این جریان اتومبیل است که اوایل در اروپا به عنوان پدیده ای تفننی به صورت تکی و سفارشی برای مشتریان پول دار ساخته می شد، اما با مدل «تی» (T) هنری فورد (در آمریکا)، که اولین بار در ۱۹۰۷ تولید شد، در اختیار انبوه مصرف کنندگان قرار گرفت و از قیمت آن روز به روز کاسته شد. فورد، به تبعیت از اصول تولید انبوه، معتقد بود این مدل اتومبیل می تواند پاسخگوی نیازهای همه باشد. فقط لازم بود آن را با قیمت ارزان تر و به تعداد هرچه بیشتر تولید کند. برعکس، آلفرد پی. اسلون، که بعدها از رؤسای شرکت جنرال موتورز بود، عقیده داشت روش های تولیدِ جدید باید سطوح مختلف بازار را تغذیه کند. او در سال ۱۹۲۴ سیاستی را در تولید پایه گذاری کرد که براساس آن اتومبیل های تولید انبوهِ متنوع ساخته می شد؛ بدین معنا که مؤلفه های اصلی اتومبیل ها در خطوط تولیدِ مختلف یکی بود، اما می شد به محصولِ هر خطِ تولید نمای ظاهریِ متفاوتی داد تا پاسخ‌گوی نیازهای سطوح مختلف بازار باشد. نتیجه، ظهور دیزاینرهایی بود که به سبک‌پرداز (استایلیست) معروف شدند و متخصص خلق فرم های بصری جدید بودند که مهم ترین هدف آن متمایز کردن محصول به لحاظ شکل ظاهری از محصولات رقیب بود.

ماشین مدل T هنری فورد

ماشین مدل “T” هنری فورد

پس از جنگ جهانی دوم دیزاینرها تخصص خود را فراسوی دغدغه‌های فرمی گسترش داده و دست به حل مسائلی زدند اهمیت بنیادی‌تری در کسب‌و‌کار سفارش دهنده داشت. دیزاینرهایی مثل دونالد دِسکی، که ابتدا در زمینه دیزاینِ مبلمان فعالیت می‌کرد و بعدها بنیانگذار یک شرکت مشاوره بزرگ برند‌سازی و بسته‌بندی در نیویورک شد، و حتی کسی مثل ریموند لووی، که اسطوره سبک پردازی بود، معتقد بودند (دغدغه های فرمیِ صرف سبب) افول کیفیِ تولیدات آمریکایی شده و خریدارانی که شیفته ظاهر بیرونی محصولات می شدند، غالبا پس از خرید از عملکرد آنها ناراضی بودند.

تحول دیزاین

از دهه ۱۹۶۰ به بعد، که آمریکا به عرصه رقابت با محصولات سایر نقاط جهان درافتاد، کم‌کم ضرورت تغییر را احساس کرد. بخش‌های وسیعی از صنعت آمریکا در آن زمان به دلیل واردات محصولات کشورهایی مثل ژاپن و آلمان شديداً متضرر شد، چون این کشورها بیشتر به کیفیت تولید توجه می کردند و رویکرد کل نگرانه تری به دیزاین داشتند.

عرصه دیزاین از ابعاد متعددی دستخوش تحول شد. در اواخر دهه ۱۹۸۰ تغییر جهت آشکاری از فرم های ساده هندسی، که شاخصه دیزاینِ مدرنیستی بود، هویدا شد و گرایشی شکل گرفت که به طورکلی پست مدرنیسم نامیده می‌شد. در این نظریه، معنای یک دیزاین مهم‌تر از اهداف عملی آن تلقی می‌شود. هرچند از آن جا که این معنا بیشتر از تمایلات شخصيِ دیزاینر نشئت می‌گیرد، می تواند سبب بدفهمی شود.

یکی دیگر از گرایش های مهم (معاصر) تأثیر فناوری های جدید نظیر فناوری اطلاعات و سیستم های تولید قابلِ انعطاف است. برخی از دیزاینرها با استفاده از این فناوری‌ها رویکردها و روش های جدیدی در دیزاین پدید آورده‌اند که در آن محصولات بر مبنای رفتار مصرف‌کننده دیزاین می شود.

این تحولات بخشی از یک فرایند تاریخی هستند. همان‌طور که گفته شد، پیدایی یک مرحله جدید در عرصه دیزاین، آن چه را پیش‌تر وجود داشته کاملاً از میدان به در نمی‌کند، بلکه همچون لایه ای بدان اضافه می شود. این الگو پیاپی در تاریخِ دیزاین تکرار شده است. به همین دلیل است که در جامعه معاصر چنین تنوعی در مفاهیم و شیوه های دیزاین وجود دارد، و نیز همواره این پرسش وجود داشته که تا چه حد ممکن است تحولاتی از این دست در آینده دیزاین رخ دهد. اینکه دیزاین در آینده دقیقاً چه خواهد شد بر ما آشکار نیست، اما نشانه های بی‌چون و چرای تحول آن را اطراف خود می بینیم فناوری‌های جدید، بازارهای جدید و روش های کسب‌و‌کار جدید، جهان ما را به کلی تغییر می دهند و برای مواجهه با این شرایط جدید، بی‌شک به ایده‌ها و شیوه‌های جدید دیزاین نیاز خواهد بود.

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *