چطور با ۷ گام می‌توان استراتژیک فکر کرد؟

تفکر استراتژیک

 

در دنیای رقابتی و متغیر کسب و کارهای امروز، همه باید بدانند چطور استراتژیک فکر کنند. در چنین شرایطی است که کسب و کارها می‌توانند از تمامی ظرفیت‌های خلاقیت و دانش نیروی کار خود استفاده کنند. تفکر استراتژیک زمانی موثر است که در سازمان‌ها و گروه‌های کاری به صورت فردی و گروهی دنبال شود. با تفکر استراتژیک است که می‌توان از نگاه سایر افراد درباره‌ی مسائل حیاتی و پیچیده آگاه شد.

تفکر استراتژیک چیست و چرا مهم است؟

تفکراستراتژیک، تحلیل فرصت‌ها و مشکلات از نگاهی جامع است و طی آن، پیامدهای احتمالی کسب و کار مد نظر قرار گرفته می‌شود. متفکران استراتژیست هستند که با رویکردی عمل‌گرا به چالش‌ها تصویر آینده را ترسیم می‌کنند.

هر مدیری در سازمان، دید خاص خودش را از نحوه کار شرکت دارد. با همکاری دیگران است که می‌توان دید وسیع تری از پیامدهای پیچیده‌ی تغییراتی که کوچک شمرده می‌شوند پیدا کرد. این دید وسیع به سازمان کمک می‌کند تا تصمیم‌های استراتژیک‌تری گرفته شود.

مدیرانی که تفکر استراتژیک دارند، رفتارها، گرایش‌ها و مهارت‌های فکری خاصی دارند. حال این سوال مطرح می‌شود که دارا بودن چه ویژگی‌هایی باعث به وجود آمدن تفکر استراتژیک خواهد شد.

در پاسخ به سوال مطرح شده، می‌توان ویژگی‌های زیر را برای قرار گرفتن در مسیر استراتژیست شدن در نظر گرفت:

  • علاقه مندی: حساس بودن به آنچه در محیط کسب و کار می‌گذرد
  • انعطاف پذیری: تغییر رویکردها و ایده‌ها در صورت لزوم
  • آینده نگری: رصد کردن تهدید‌های آتی و چشم دوختن به فرصت‌هایی که در آینده ارزشمند است
  • مثبت اندیشی: معتقد بودن به موفقیت
  • استقبال از تغییر: نداشتن واکنش منفی به انتقادها و استقبال از ایده‌های جدید
  • عمق بخشی: توسعه‌ی مداوم دانش و تجربه و درک ارتباطات و الگوهای نامشهود میان حوزه‌های مختلف

همین ویژگی‌هاست که باعث به وجود آمدن وجه تمایز متفکران استراتژیست خواهد شد. وقتی افراد یک سازمان تفکری استراتژیک داشته باشند، مزایای مهمی برای سازمان خواهد داشت. به طور مثال:

  • نگاهی حاکم خواهد شد که با استراتژی‌های شرکت هماهنگ است.
  • تصمیم های هوشمندانه بلند مدتی گرفته می‌شود که با تصمیم های دیگران در سازمان همسو بوده و تکمیل کننده‌ی آن‌هاست.
  • تعهد افراد سازمان برای حمایت از تصمیم‌ها جلب خواهد شد.
  • عملکرد گروه بهبود داده می‌شود و نتایج کسب و کار به حداکثر می‌رسد.
  • فرهنگی ترویج داده می‌شود که در آن از تفکر ناب حمایت می‌شود و اقدام‌های استراتژیک تشویق می‌شوند.

تفکر استراتژیک در کنار تمام مزایای مرتبط با سازمان، مزایای شخصی و حرفه‌ای ارزشمندی را نیز به همراه خواهد داشت. از جمله می‌توان به اعتماد و احترام همکاران‌، مدیران و افراد تحت سرپرستی اشاره کرد.

در مبحث تفکر استراتژیک، دو مرحله کلی تعریف می‌شود که هر کدام از مراحل نیز گام‌های خاص خود را دارد.

مرحله‌ی اول، تعیین موضوع‌های استراتژیک و مرحله‌ی دوم به کار گرفتن مهارت‌ها می‌باشد. هرکدام از مراحل نیز گام های خاص خود را دارد.

گام اول

گام اول از مرحله تعیین موضوع های استراتژیک، مشاهده تصویر کلان است. آگاهی از استراتژی‌های واحد و شرکت برای توانایی تفکر استراتژیک ضروری است. باید تلاش کرد که نحوه‌ی اثر استراتژی شرکت را بر استراتژی واحد خود درک کرد. گاهی روشی که مدیران با توجه به آن منابع را در بخش‌های مختلف شرکت تخصیص می‌دهند، استراتژی اصلی شرکت را نشان می دهد.

در این مرحله با هر تصمیمی که گرفته می‌شود باید پرسید که آیا آنچه می خواهم انجام بدهم به واحد یا شرکت کمک می کند تا استراتژی خود را اجرا کند؟ یا کارهای من باعث می‌شود که تحقق اهداف استراتژیک دشوارتر شود؟

برای شناسایی استراتژی در ابتدا باید تعیین کرد که آیا شرکت یا واحد شما برنامه استراتژیک دارد یا نه . اطلاعات موجود، در شناخت بهتر ماموریت، چشم‌انداز و اهداف استراتژیک شرکت بسیار حایز اهمیت است.

برای درک رویکرد شرکت و نحوه‌ی تدوین طرح‌ریزی و اجرای استراتژی بهتر است که با سایر مدیران در این مورد حرف زد و تصمیم‌ها و پیامدهای رفتار آن‌ها در سازمان را پیگیری کرد چراکه این کار، جهت گیری و پیشرفت به سمت اهداف کوتاه مدت کسب‌و‌کار و اقدام‌های بلند مدت استراتژیک را نشان می‌دهد. همچنین می‌توان با بحث کردن در مورد استراتژی‌های شرکت و پاسخ به پرسش‌های دیگران در این باره به درک عمیق‌تری از استراتژی‌های سازمان رسید.

در انتهای این مرحله باید بتوان به پرسش های زیر پاسخ داد:

-استراتژی شرکت و واحد شما چیست؟

-چرا این استراتژی ها انتخاب شده اند؟

-چه چیزهایی برای توفیق استراتژی ها لازم است؟

در کنار مشخص شدن و اندیشیدن به استراتژی، باید به آنچه بیرون از شرکت می‌گذرد نیز توجه داشت. به نحوی که در جریان نیازهای مشتریان بیرونی، حرکت رقبا و روندهای صنعت بود.

برای ارزیابی محیط بیرونی باید وضعیت مشتریان، رقبا و صنعت را بررسی کرد. باید بررسی کرد که مشتریان ما کیستند و چه ارزشی دارند؟ نیازهای آن‌ها چگونه تغییر می‌کند؟ رقبای فعلی ما چه کسانی هستند و چه تاکتیک هایی دارند؟ چه چیزی ما را از آن ها متمایز می‌کند؟ چه نقطه قوتی دارند که برای ما تهدید به حساب می‌آید؟ چه روندهایی در فناوری، سیاست‌های دولت، منابع طبیعی و سایر نیروهای کلیدی صنعت، پیامدهای مهمی برای کسب و کار ما دارد؟

گام دوم

گام دوم در این مرحله، تعیین اهداف استراتژیک است. زمانی که از کسب و کار تصویری جامع به‌دست‌آمد زمان تعیین اهداف استراتژیک است. در تعیین اهداف باید مشخص کرد که با تفکر استراتژیک انتظار می‌رود که چه دستاوردی در انتها به‌دست‌آید.

در ابتدا باید اهدافی که رییس شرکت تعیین کرده را درک کرد و سپس با استفاده از آن‌، اهداف بلند مدت را برای گروه خود تعریف کرد. اهداف تعیین شده باید هوشمند (Smart) باشند. هوشمند بودن به معنای مشخص و معین بودن(S)، قابلیت اندازه‌گیری(M)، تحقق پذیری(A)، واقع بینانه(R) و زمان دار بودن(T) است.

گام سوم

گام نخست در مرحله ی دوم، تعیین روابط، الگوها و روندهاست که توسط آن می‌توان راه حل های ارزشمندی برای مشکلات خلق کرد و جزییات اطلاعاتی که برای تصمیم گیری نیاز است را کاهش داد.

برای تعیین روابط باید اطلاعات را طبقه‌بندی کرد. وقتی الگویی میان اطلاعات به ظاهر نامرتبط وجود‌داشته‌باشد راحت‌تر می‌توان اطلاعات جزئی را طبقه‌بندی کرد.  طبقه‌بندی اطلاعات برای پردازش سریع‌تراطلاعات بسیار کاربردی است و از این‌رو باعث افزایش دستیابی به راه‌کارهای اثر‌بخش خواهد شد.

گام چهارم

گام بعدی در این مرحله، خلاقیت است. تفکر خلاق توانایی خلق ایده‌های تازه، ارائه راه‌حل‌های جدید و راه‌کارهای بدیع و استقبال از اطلاعات جدیدی است که با فرضیه‌های ما درباره شیوه رفتار آدم‌ها در تضاد است. با تفکر خلاق می‌توان ارزش‌های جدیدی را خلق کرد که نتیجه‌ی آن فرآیندی با بهره‌وری بالا، ارائه‌ی ایده‌های جدیدتر و راه‌های بهتر ارائه خدمات به مشتریان است.

برای خلاق بودن باید ایده‌ها را به چالش کشید، ایده‌های جدید را پذیرفت، طرح‌های آرمانی را ترسیم کرد و نظرهای دیگران را پرس‌و‌جو کرد.

مهم‌ترین عنصر در خلاق بودن وجود ذهنی باز است که در مقابل ایده‌های جدید تدافعی عمل نکند. برای دستیابی به ذهن باز باید محیطی حمایتی و مناسب را مهیا کرد تا در آن افراد آزادانه ایده‌هایشان را بیان کنند. هر چه افراد در محیط راحت‌تر باشند بهتر می‌توانند امکان‌های جدید را تصور کنند.

گام پنجم

گام پنجم، تحلیل اطلاعات است. وقتی مسئله‌ی پیچیده‌ای در کار به وجود می‌آید، اقدامی طرح ریزی می‌شود، مشکلی حل می‌شود و یا فرآیندی بهبود بخشیده می‌شود، حجم زیادی از اطلاعات به وجود خواهند آمد. در این صورت است که باید اطلاعات اساسی مورد نیاز شناسایی و دسته بندی شوند.

در طی فرآیند جمع‌آوری اطلاعات، قاعده20-80  پاره‌تو را باید درنظرگرفت. این قاعده نشان می‌دهد که میان ورودی و خروجی تعادلی وجود ندارد. به این معنا که 20 درصد فعالیت‌ها، 80 درصد نتایج را می‌سازند. این قاعده به این نکته اشاره می‌کند که باید به 20 درصدی توجه شود که واقعا مهم هستند. در جمع آوری اطلاعات باید مواردی که به آن 20 درصد مربوط می‌شوند را شناسایی کرد و بر آن‌ها متمرکز شد. به این ترتیب، می‌توان در مسیر درست تحلیل موثرتر و کاراتر اطلاعات قرار گرفت.

در فرآیند جمع‌آوری مطالب، اطلاعات نامرتبطی که برای مسائل جزئی کاربرد دارند و یا جمع آوری آن‌ها زمان‌بر است را باید فاکتور گرفت و تعیین کرد که چگونه، کجا، کی و از چه منبعی اطلاعات مورد نیاز را جمع‌آوری کرد.

گام ششم

بعد از جمع‌آوری اطلاعات، گام چهارم اولویت بندی اقدام‌هاست. نحوه‌ی اولویت‌بندی اقدام‌ها بعد دیگری از به کار گرفتن مهارت‌های تفکر استراتژیک است. دو شیوه اولویت‌بندی برای اقدام‌ها وجود دارد؛ تعیین مهلت‌های زمانی و در نظر گرفتن تصویر جامع.

در تعیین مهلت‌های زمانی‌، باید به اقدام‌های استراتژیکی فکر کرد که قرار است مدیریت شوند. برای تعیین زمان واقعی کارها لازم است که زمان مورد نیاز هر مرحله را تخمین زد و زمان برآوردی خود را با زمان مورد نیاز برای انجام تلاش مشابه مقایسه کرد.

بهتر است مراحلی را که نمی‌توان پیش از تکمیل سایر مراحل انجام داد مشخص کرد. با این کار گلوگاه‌های احتمالی فرآیند شناسایی می‌شوند.

بعد از بازنگری‌ لازم در برنامه‌های زمانی، بهتر است که اعضای تیم در مورد این برنامه نظر بدهند و مشکلات احتمالی را طرح کنند. با این کار نظرهای ارزشمندی در مورد مشکل‌های احتمالی برنامه‌ی طراحی شده ارائه خواهد شد.

بعد از جمع‌آوری گسترده‌ی اطلاعات ورودی، راه‌حل مشکل را باید توسعه داد و بعد از آن نسخه نهایی برنامه زمان‌بندی را ارائه داد.

در فرآیند تعیین مهلت زمانی، در نظر داشتن تصویری جامع از کارها بسیار کاربردی است. برخی از وظایف ضروری هستند، اما برای تصویر جامع اهمیتی ندارند. اگر به انجام وظایف ضروری اما غیر‌مهم پرداخته شود، امکان دارد اقدام‌های استراتژیک ارزشمند در حاشیه قرار بگیرند. همچنین به جای اینکه کارها به صورت تصادفی انجام شوند، می‌توان آن‌ها را به ترتیب سهولت فهرست کرد یا اینکه آن‌ها را به ترتیبی که فهرست شده‌اند انجام داد. با شناسایی فعالیت‌های با اولویت بالا، راحت‌تر می‌توان تصمیم گرفت که چگونه از زمان استفاده کرد، بر چه وظایفی تمرکز کرد و به چه ترتیبی آن‌ها را انجام داد.

گام هفتم

گام آخر در این فرآیند، انتخاب اقدام‌هاست. بیشتر تصمیم‌ها با انتخاب سروکار دارند. تفکر استراتژیک نیز شامل ارزیابی و انتخاب از میان گزینه‌های مختلف است. انتخاب به معنای تعیین اولویت‌ها، شناسایی راه‌کارها، درک پیامد کارها و تصریح کارهایی است که باید برای اقدام‌ها انجام داد.

وقتی قرار است اقدام جدیدی انجام شود، ارزیابی معایب و مزایا بسیار موثر خواهد بود. در پیش بردن هر اقدامی‌، نمی‌توان همه‌ موارد را با هم داشت. بنابراین در این روند چیزهایی به دست می‌آیند و چیزهایی از دست خواهند رفت. حال چگونه می‌توان این کار را انجام داد؟

برای این کار، اهداف استراتژیک شرکت و واحد را باید در نظر گرفت. پس از آن باید پرسید که آیا این اهداف بر کاهش هزینه‌ها تاکید دارد یا نه؟ آیا بهبود آگاهی از برند در استراتژی‌ها وجود دارد؟ و ….

پاسخ به این پرسش‌ها راهنمایی در انتخاب گزینه‌ی مناسب خواهد بود.

وقتی اقدامها در نظر گرفته شدند، پیامدهای کوتاه مدت و بلندمدت آن‌ها نیز باید در نظر گرفته شوند. با آگاهی از نتایج بلند‌مدت و کوتاه‌مدت گزینه‌ها، انتخاب بهتری صورت می‌گیرد. با در نظر گرفتن نیازهای کوتاه‌مدت و اهداف بلند‌مدت ، یکی از اصلی‌ترین کارها ایجاد تعادل بین آن‌ها است. پس از آن تعادل میان نیازهای شرکت و واحد سازمانی را باید درنظر گرفت. زیرا برخی از تصمیم‌ها نیازمند انتخاب میان اهداف گروه و یا شرکت هستند.

انتخاب میان گزینه‌های مختلف بیش از تعیین آنچه باید انجام شود به نبایدها نیاز دارد. تعیین چنین مرزهایی بسیار ارزشمند است زیرا از اتلاف وقت بر روی اقدام‌هایی که کاربردی نیستند و از آن‌ها حمایتی نمی‌شوند، جلوگیری می‌کند.

از این 7 گام می‌توان برای تدوین اهداف استراتژیک سازمان و تصریح چیزی که انتظار می‌رود با تفکر استراتژیک به‌ دست آورد، استفاده کرد.

در آخر اینکه تمام افراد پیوسته با موقعیت‌های دشوار، مشکلات و یا تصمیم‌های چالشی مواجه هستند. وظیفه آن‌ها انجام بهتر کارها تا حد توان و با کمک اطلاعات در دسترس است. در دنیای ایده‌آل، تمام اطلاعات مورد نیاز برای غلبه بر چالش‌ها در دسترس است اما بی‌تردید در دنیای واقعی تنها بخشی از اطلاعات در اختیار افراد است. تفکر استراتژیک کمک می‌کند تا بتوان بر این محدودیت‌ها غلبه کرد. وقتی تفکر استراتژیک وجود داشته باشد، افراد برفراز کارهای روزمره قرار می‌گیرند و محیط بزرگ‌تری را که درآن کار می‌کنند، در نظر خواهند داشت. فرضیه‌های نحوه انجام کارها در شرکت و صنعت به چالش می‌کشند و اطلاعات پیچیده و گاه مبهمی را جمع کرده و تحلیل می‌کنند و از نتایج حاصل از تحلیل‌ها، برای تعیین موضوع‌های اصلی و اقدام‌های مناسب بهره می‌برند.

تمام این اقدام‌ها باید با این دید دنبال شوند که بهترین نتایج ممکن برای کسب و کار به دست آید و از فرصت‌های امروز استفاده شود.

 

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *